هليا خاله سوسكه
هليا وبادكنك ها
هلیا در مغازه حیوانات
از یک روز قبل از بابا قول گرفتی که ببرتت به طوطیت سر بزنی دیروز صبح هم که بابا اومد ونون داغ برای صبحونمون اورد باز هم به بابا گفتی که یادت نره منو ببری پیش طوطی.البته طوطیت بهانس چون اونجا که میری به تنها چیزی که علاقه نشون نمیدی طوطیته. خلاصه بابا ساعت 8.30 اومد دنبالتو من که از بالا از پنجره نگاتون میکردم میگفتی ما میریم عشق وصفاوساعت 12 شب بود که از گردش برگشتید خونه.برام تند تند تعریف میکردی واز بابا میخواستی که عکساشو نشون بده.البته بعد از شستشوی کامل تو وکلی هم بابا رو بوسیدی که به قولش عمل کرد. ...
نویسنده :
مامان لیلا
19:28
این هم گربه ایرانی
من که اصلا از این نوع نژاد گربه خوشم نمیاد. ...
نویسنده :
مامان لیلا
19:18
این هم حیوانات مغازه
هلياي جيگر
شمال تو ويلا تو نوشهر
هليا وروژين
هليا وروژين صندلي عقب ماشين بابا مجيد در حال اتيش سوزوندن بوديد.ديگه حالتي نمونده بود كه از خودتون عكس بندازيد.در راه شمال ...
نویسنده :
مامان لیلا
19:01